جدول جو
جدول جو

معنی بی روحی - جستجوی لغت در جدول جو

بی روحی
انعدام الرّوح
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به عربی
بی روحی
Lifelessness, Drabness
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بی روحی
monotonie, absence de vie
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بی روحی
একঘেয়েমি , অবসন্নতা
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به بنگالی
بی روحی
بے رنگی , بے روحی
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به اردو
بی روحی
tekdüzelik, cansızlık
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بی روحی
ubonivu, kifo cha maisha
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بی روحی
monotonía, falta de vida
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بی روحی
Tristesse, Leblosigkeit
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به آلمانی
بی روحی
монотонність , безжиттєвість
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بی روحی
monotonność, bezżyciowość
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به لهستانی
بی روحی
单调 , 无生气
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به چینی
بی روحی
monotonia, falta de vida
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بی روحی
monotonia, mancanza di vita
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بی روحی
eentonigheid, levenloosheid
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به هلندی
بی روحی
однообразие , безжизненность
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به روسی
بی روحی
ความน่าเบื่อ , การขาดชีวิต
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به تایلندی
بی روحی
kebosanan, ketiadaan hidup
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بی روحی
नीरसता , निर्जीवता
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به هندی
بی روحی
שעמום , חוסר חיים
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به عبری
بی روحی
単調 , 無生気
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بی روحی
단조로움 , 무생명
تصویری از بی روحی
تصویر بی روحی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی روزی
تصویر بی روزی
بی نصیب، بی بهره از رزق وروزی، فقیر، محتاج
فرهنگ فارسی عمید
بی مروتی، (غیاث)، پرروئی، بی شرمی، بی حیائی، بی چشم و رویی:
بی رویی ار بروی کسی آری
بی شک برویت آید بی رویی،
ناصرخسرو،
، عهدشکنی، پیمان شکنی:
شکرلب گفت از این زنهارخواری
پشیمان شو مکن بی زینهاری،
نظامی،
بدین بارگه زان گرفتم پناه
که بی زینهاری ندیدم ز شاه،
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی رویی
تصویر بی رویی
پرروئی، بیشرمی، بی حیائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی روشی
تصویر بی روشی
بی ادبی، بیراهی، خلاف ادب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی روح
تصویر بی روح
اوزشتان بی جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی روزی
تصویر بی روزی
محتاج و فقیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی روح
تصویر بی روح
بی جان
فرهنگ واژه فارسی سره
بی نوا، درویش، فقیر، مسکین
متضاد: فراخ روزی، دارا، محروم، بی نصیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی روح
تصویر بی روح
Cheerless, Cheerlessly, Deadpan, Humdrum, Joyless, Soulless, Soullessly, Spineless, Spiritless, Spiritlessly, Tepid, Vapid, Vapidly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بی روحی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بی روح
تصویر بی روح
безрадостный , безрадостно , без выражений , однообразный , бездушный , бездушно , безпозвоночный , бессильный , бездуховно , теплый , пресный , скучно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی روح
تصویر بی روح
trostlos, freudlos, emotionslos, eintönig, seelenlos, rückgratlos, geistlos, lau, fadenschein, schal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی روح
تصویر بی روح
похмурий , безрадісно , без виразу , одноманітний , безрадісний , бездушний , бездушно , безхребетний , прохолодний , прісний , нудно
دیکشنری فارسی به اوکراینی