بی مروتی، (غیاث)، پرروئی، بی شرمی، بی حیائی، بی چشم و رویی: بی رویی ار بروی کسی آری بی شک برویت آید بی رویی، ناصرخسرو، ، عهدشکنی، پیمان شکنی: شکرلب گفت از این زنهارخواری پشیمان شو مکن بی زینهاری، نظامی، بدین بارگه زان گرفتم پناه که بی زینهاری ندیدم ز شاه، نظامی
بی مروتی، (غیاث)، پرروئی، بی شرمی، بی حیائی، بی چشم و رویی: بی رویی ار بروی کسی آری بی شک برویت آید بی رویی، ناصرخسرو، ، عهدشکنی، پیمان شکنی: شکرلب گفت از این زنهارخواری پشیمان شو مکن بی زینهاری، نظامی، بدین بارگه زان گرفتم پناه که بی زینهاری ندیدم ز شاه، نظامی